جدول جو
جدول جو

معنی ملتجی شدن - جستجوی لغت در جدول جو

ملتجی شدن
پناه خواستن، پناه جویی کردن، پناه آوردن، پناهنده شدن، زینهار خواستن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملی شدن
تصویر ملی شدن
پا ترمش پا ترمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملغی شدن
تصویر ملغی شدن
بر افتادن باطل شدن لغو شدن: (عوارض مالیاتی... ملغی شده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبتلی شدن
تصویر مبتلی شدن
گرفتار شدن: آخر عمر بضعف پیری و عجز مبتلی شده بود، معتاد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشتری شدن
تصویر مشتری شدن
خریدار شدن خریدار چیزی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملتزم شدن
تصویر ملتزم شدن
به گردن گرفتن فریچوانیدن، همراه شدن متعهد شدن: (و جزیه قبول کردند ملتزم شدند که سال بسال برسانند) (ظفرنامه یزدی. چا. امیر کبیر 383: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکتسی شدن
تصویر مکتسی شدن
جامه پوشیدن: (هر گه که گوهر عقل درو (انسان) بجنبش آید ذات او بلباس ملکیت مکتسی شود) (مرزبان نامه. . 1317 ص 103)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتفی شدن
تصویر منتفی شدن
از بین رفتن: (موضوع منتفی شد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممتلی شدن
تصویر ممتلی شدن
پر شدن لبالب شدن: (مدتی غوغای این سودا در بام دماغ دزد فرو گرفته بود و وعای ضمیرش ازین اندیشه ممتلی شده) (مرزبان نامه. . 1317 ص 112)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملتهب شدن
تصویر ملتهب شدن
شعله ورشدن مشتعل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملتفت شدن
تصویر ملتفت شدن
نگریستن، آگاه شدن متوجه شدن توجه کردن: (بعدها ملتفت شدم که یک عبای یدکی خوانساری کلفت هم برای فصل سرما دارد) (جمال زاده. سروته یک کرباس 155: 1)، آگاه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملتزم شدن
تصویر ملتزم شدن
((~. شُ دَ))
متعهد شدن، مجبور شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منتهی شدن
تصویر منتهی شدن
انجامیدن، فرجامیدن، به پایان رسیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
نمایان شدن، تجلی یافتن، جلوه گر شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پنهان شدن، نهان گشتن، مخفی شدن، مکتوم ماندن، پوشیده ماندن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
برطرف شدن، از بین رفتن، از میان رفتن، مسکوت ماندن، رها شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پر شدن، لبالب شدن، لبریز گشتن، آکنده شدن، مملو شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ملتهب گشتن، پرالتهاب شدن، داغ شدن، سوزان گشتن، برافروختن، پرلهیب شدن، برآشفتن، آشفته شدن، شعله ور شدن، مشتعل گشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
متوجه شدن، توجه کردن، دریافتن، التفات کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نتیجه دادن، منجر شدن، منتهی شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد